چه پاييزي ست ....



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


98511

نشسته زنگ جدايي به صفحه دل من
شكسته شاخه اميد و خانه خاموش است
تنيده تار سيه ، عنكبوت نوميدي
فشرده پنجه و با روح من هم آغوش است

ميان خانه ويرانه جواني من
به هر طرف نگرم جاي پاي حرمان است
زبان گشوده شكاف شكنجه هاي فراق
در آرزوي كسي سوختن نه آسان است !
به عشق روي تو دامن كشيدم از همه خلق
دريغ و درد كه دامن كشان گذر كردي
به اشك و آه دلي ناتوان نبخشودي
مرا به دام غم افكندي و سفر كردي

شرار عشق توام آنچنان گرفت به جان
كه نيمه شب راه بيابان شوق واماندم
كشيد سيل حوادث به كام خويش مرا
تو بي خبر كه من از كاروان جدا ماندم

جهان به چشم من از عشق تو هميشه بهار
به باغ خاطر شادم خزان نمي آمد!
نگاه گرم و نوازشگر تو چون امروز
چنين به جانب من سرگران نمي آمد

كنار چشمه نوش تو تشنه جان دادن
به جان دوست كه افسانه غم انگيزي ست
بهار عمر و بهار جواني من بود
همان زمان كه تو گفتي به من :« چه پاييزي ست » !

هنوز برگ تري از بهار عشق و شباب
به جاي مانده كه چشم و چراغ اين چمن است
در اين خرابه در آغوش اين سكوت حزين
هنوز ياد تو سرمايه حيات من است





نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 3 / 2برچسب:,ساعت9:42 قبل از ظهرتوسط yousef | |